Saturday, March 19, 2005

عید غربت

این دومین عیدیه که من دور از خونه ام گرچه این مدت واقعا واسه من دوره دگرگونی بوده و اعتراف می کنم که خیلی سازنده بوده اما اینم درسته که هیچ جا خو نه نمی شه و چقدر این واقعیت و قتی دور از خونه و همه اونایی که دوسشو ن داری هستی خودشو بیشتر به رخ می کشه خو ب تا وقتی که نعمتی رو از دست ندادی قدر شو نمی دونی اینم طنز تلخ روزگاره و طرفه این که تا خودت از نزدیک لمسش نکنی متو جه نمی شی که چقدر تلخه!!! یادمه روزی که برای همیشه از خونه دیوها می خواستم بیام بیرون به مادر گلاب گفتم که باید هزینه- فایده کرد باید دید اصلا می ارزه که من برم و گلاب بدون پدر بزرگ شه؟!!!! در جوابم گفت: گلاب الان کوچیکه و وقتی که برگردی وضعمون خوب شده و.......... اون موقع با این ایده که برای ساختن فردایی بهتر واسه گلاب من باید هر کاری که از دستم برمیاد انجام بدم و این بود که صبح روز 17 فروردین 1381 به جای اون که برم سر کار رفتم خیابون منوچهری اول دلار خریدم بعدم یه چمدون با یه دربستی رفتم خیابون فلسطین و از آژانس هواپیمایی درخواست جا کردم اما برای اون روز جا نداشتن رفتم ترمینال غرب و یه بلیط برای استامبول خریدم و برگشتم خونه دیوا که لباسامو جمع کنم صدای قلبمو می شنیدم همچین تندتند میزد که انگاری می خواد از سینه ام بزنه بیرون لباسامو ریختم تو چمدوون یه نگاهی به سر تاسر خونه انداختم انگار بار آخریه که اونجا رو می بینم باهاش خداحافظی کردم از در آپارتمان که اومدم بیرون از خودم پرسیدم یعنی من دوباره اینارو می بینم؟ از پله ها اومدم پایین جلوی در آپارتمان دیوا که رسیدم صدای گریه گلاب و از اون تو شنیدم واستادم می خواستم در بزنم تا به این بهانه که چرا گریه می کنه یه بار دیگه ببینمش ولی مادرش بهم سفارش کرده بود که دیوا نباید از رفتنم خبردارشن!!!!! واسه همینم از پله ها اومدم پایین دم در حیاط دیگه نتونستم تحمل کنم بغضم ترکید واسه اینکه راننده نفهمه عینک آفتابی مو زدم و تموم راه رو بیصدا گریه کردم این خونه ای بود که با چشم گریون اومدم توش و با چشم گریون هم ترکش کردم. ازاون روز تا الان برای ساختن اون فردایی که برای گلابم آروز کرده بودم آواره غربت شدم تا روزی که برگردم ولی آیا گلابم اصلا منو یادش هست؟

1 comment:

Anonymous said...

خونه ما آدما اونجايه كه دلامونو توش جا گذاشتيم. پدر خونه ديوا يه روزي ويرون ميشه .... يه روز همه پدرا دختراشونو مي بينن ....يه همه خوبيها رو به ياد ميارن . مسي يادت باشه دل مهمه دل ... وقتي يه دلي واسه يه دلي تپيد اگه هزار سال همه جدايي فاصله بندازه بينشون بازم به هم نزديك ميشن . ياد باشه بعد 12 سال مي تونه يه اتفاقايي بيفته كه هيچ وقت آدم تصورشو نمي كرده .... ياد باشه اين دنيا خيلي كوچيكه ..خيلي . مي دوني همه ماها به هم ميرسيم ....