Saturday, March 18, 2006

در پاسخ به دوست ليبرال دمکراتم

اجازه دهيد همانگونه که شما را ازنوشته هايتان مي شناسم خطاب کنم :بابا گل گيسوي عزيز نوشته اخيرتان را خواندم راستش از شما چه پنهان خيلي تعجب کردم و اصلا انتظارش را نداشتم چرا که اگر آن نوشته ((اکبر اهيمسا کن)) را سوتي خواندم با کمال شرمساري نوشته اخيرتان را را بايد ماست مالي بنامم حالا چرا؟قبل از هر توضيحي بر خود لازم ميدانم که جواب قسمت اول را بدهم نوشته ايد که:آنکه چنین تصمیمی دارد، باید تا این اندازه "دلیر و شرافتمند" هم باشد که به "نام حقیقی" خود بنویسد و از خود نشانی به جا بگذارد تا آن اجتماع انسانی که صحبت اش را کردم، امکان "طرد و جذب" او را داشته باشد دوست عزيز بنده هم اسم واقعي ام را برايتان گذاشتم هم ادرس بلاگ و ادرس پستي ام را نمي دانم منظورتان چيست هر چه باشد شامل حال اين بنده حقير نمي شود! در بخشي ديگر مرقوم فرموده ايد:.در این باره تردید نداشته باشید که اگر من و شما تنها باشیم و شما زشت ترین اهانت ها را هم نسبت به نوشته ای از من مرتکب بشوید،از شما نخواهم رنجید. همچنانکه خود من گاه و بیگاه که نه، در بسیاری موارد که در حال یک گفتگوی دو نفره با دوستی هستم؛ بدم نمی آید احساس واقعی ام را در باره ی یک شخص یا نوشته یا رفتاری، به خالص ترین وجه ممکن ابراز کنم بنده تنها يک سئوال دارم اين که مي فرماييد همان فرهنگ رياي حاکم بر جامعه ايراني نيست؟ .ببينيد بنده موافق پرده دري ويا به قول خودتان بد اخلاقي و دهن دريدگي نيستم ولي گاهن در اين فضاي مجازي به مواردي از شر و ور و دري وري برمي خورم که نويسنده محترمشان بدون هر گونه تامل و تعقل وصرفن براي خالي نبودن عريضه قلمي فرموده اند قبول بفرماييد به عنوان يک ليبرال دمکرات اگر به آزادي بيان معتقديد که بر اين باورم که هستيد همانگونه که ديگراني ازادند تا ترهاتشان را در اين بازار مکاره عرضه کنند منهم محقم که جواب شان را بدهم شايد بپرسيد که آيا حد و مرزي براين آزادي قائلم يا نه؟ پاسختان ميدهم که جواب اين حقير رابطه مستقيم دارد با حدي که ديگران براي خود قايلند اگر کسي در نوشتن مراعات چيزي را نمي کند از دو حال خارج نيست يا اين آدم به آنچه مي گوييد ايمان دارد که بايد با او همانگونه سخن راند يا اين که به قول شما در هر نوشته اي صرفن به دنبال مصاديق است که در اين صورت چنانچه مصداق مورد نظر صحيح نبود بايد او را آگاه کرد. سعي مکنم با توضيح بيشتر موضوع را بيشتر بشکافم . ببينيد دوست ليبرال دمکرات من در توضيحي که در مورد مقاله (اکبر اهيمسا کن) آورده ايد از نخبگان حاکم ياد کرده ايد به اعتقاد بنده زيبنده اين بود که اين جماعت را جنايتکاران حاکم بناميد در مقاله مورد نظر اشاره کرده بوديد که اکبر تو مي ترسي .... باباي عزيز اکبر گنجي اگر مي ترسيد که حال و روزش اين نبود؟!!! خوشبختانه الان که اينها رو مي نويسم خبر آزادي اکبر گنجي را روي سايت هاي فارسي زبان گذاشته اند انصاف داشته باشيم جرم اکبر گنجي چه بوده؟ آيا غير از حقيقت جويي و افشاي تاريک خانه اي جنايتکاران حاکم کار ديگري کرده؟ آن کساني که بايد بترسند و پوزش بخواهند اين بي دينان دين فروشند نه اکبر گنجي دوست ليبرال دمکرات ناديده ام آزادي را نمي توان گدايي کرد چه از اين جماعت چه از آمريکايي آزادي به قول مرحوم بازرگان يادگرفتني است نه دادني نه گرفتني براي ياد گرفتن آزادي هم نيازي به اهيمسا کردن نيست شما که در نوشته تان خود را اهل مدارا و مسالمت مي دانيد و بارها از ليبرال دمکرات بودن خودتان دم زده ايد چگونه است که تاب چند نقطه چين را نمي اوريد حال اينکه اگر من مي خواستم بد دهني کنم هيچ نيازي به استفاده از نقطه چين نبود.نوشته ايد که آن مقاله را براي پيشگيري از آنچه در 3 تير اتفاق افتاد نوشته بوديد دوست من يعني شما معتقديد که احمدي نژاد محصول يک انتخاب آزاد بوده؟!!!! از شما بعيد است لااقل تا آن جا که من از نوشته هايتان مي دانم اين گونه نيست مگر آن که خودتان صراحتن ا علام بفرماييد نوشته ايد که از لفظ بازي به اين خاطر استفاده مي کنيد تا نشان دهيد که قريب به اتفاق جريانات سياست ما سناريو هاي از پيش تعريف شده است ولي اين نکته را مغفول گذاشته ايد که براي بازي بايد طرفين قواعد بازي را رعايت کنند حال آنکه انچه ما شاهديم بازي يک طرفه روحانيت حاکم با جان و مال و آبروي ايرانيست و اين قوم آنچنان که نشان داده اند از هيچ جنايتي در اين راه ابا ندارند بگذاريد برايتان مثالي بزنم در اغاز جنبش اصلاحات اين حقير معتقد بودم که با هنر مي توان استبداد را از خانه بدر کرد ولي گذشت ايام و سر خوردگي حاصل از آنهمه رياکاري و فريب مرا به اينجا رساند که حکومت زور را تنها با زبان خودش مي توان سرجايش نشاند نه با التماس و خواهش و اهيمسا کردن هر چند به اهيمسا معتقد باشي ولي واقعيت هاي بيروني چيز ديگري مي گويند با ياداوري خاطره اي تلخ اين مقال را به پايان مي برم اخرين سالي که در خانه پدري بودم براي مراسم بزرگداشت فروهر ها رفته بودم مراسم در مسجد مشرف به خانقاه برگزار مي شد پس از اتمام مراسم هنگامي که از مسجد بيرون مي امديم تعدادي از برادران همکار سعيد امامي جلوي در مسجد از مردمي که قصد خروج از مسجد را داشتند با چک و لگد پذيرايي شاياني به عمل آوردند و همه اينها در جلوي چشم پليس انجام شد دوست ناديده ام با اين جماعت تنها با زبان گلوله بايد صحبت کرد .شما اين سعادت را داريد که علي رغم توقيف نشريه تان هر شب به خانه مي رويد و گل گيسو يتان را در آغوش مي کشيد و مي بوسيد من و امثال من در اين حکومت جور و جنايت همه چيزمان را از دست داده ايم و چون هيچ پناهي نداشتيم يهودي سرگردان چها رگوشه عالم شديم پاينده ايران

1 comment:

Anonymous said...

ok . gar che nafahmidam roye sokhan ba ki bode ama khondam mesle hamishe rok va manteghi