Sunday, September 25, 2005

گفتگو های تنهایی

داشتم به این فکر می کردم که واسه چی اینجا می نویسم؟ واسه این که دیگران بخونن ؟ من که خواننده ای ندارم خوب این از جهاتی خوبه !! و از جهاتی نه مثل این می مونه که توی خلع می نویسم راستش اینجای که من هستم تا نزدیک ترین کسی که فارسی صحبت می کنه یه 400 کیلو متری راهه !! شاید اینجوری که نمی تونم فارسی حرف بزنم لااقل می تو نم بنویسم یه جورای هم دلم می خواد این لحظات رو ثبت کنم واسه آیند ها واسه گلابم که وقتی که بزرگ شد بدونه که این دورانی که از هم دوریم رو با یادش سر کردم این روزا مصادفه با مدرسه رفتن گلم نمی دونید با چه ذوقی رفتم براش خرید کردم یه کوله پشتی و آب رنگ و ..... کلی کیف داشت یه وقتایی خیلی دلم می گیره واسه این همه نامردمی که تو دوران ما مرسوم کوی و بازار شد. از این که آدما سنگی شدن و هیچ کی به فکر هیچ کی نیست!!! شاید حق با نیچه باشه :GOD IS DEAD

No comments: